عصای تنهایی

هرگز... به عصای تنهاییت تکیه نکن خدا برای تو آفریده شانه هایم را...!!

تو کجایی؟

به دنبال چه می گردی ای دلم؟

میان تنهایی و سر درگمی اورا جستجو میکنی؟....به دنبالش نگرد!!!!!!!!!

درتنهایی و بیگانگی ات نمی توانی اورا بیایبی!اورا باید در خودت جستجو کنی!

به کجا می روی؟

در کدامین راه به دنبال او می روی؟

او که مسافر بی مقصد زندگی ات نیست!

 

تو کجای راهی؟؟؟

 

اورا باید درجایی پیدا کنی که مقصدش دل بزرگی مانند دل توست.

از چه کسی او را طلب میکنی؟

در کدام منطق و اندیشه پاسخ سوال ((تو کجایی)) را می یابی؟؟؟؟

 

این بار از فضای غم زده اتاقت بپرس(( تو کجایی!؟!))

 

 

از خاطرات و لحظه های تلخ و شیرینت بپرس ((تو کجایی؟!؟))

 

حال به راستی او کجاست؟

در سفیدی اتاقت است یا در آبی آسمان؟

میان گل بوته های تابلوی زندگی ات است یا درگلستان عاشقان؟

او را میان واژه های سرد لحظه ی بی تابی ات می بینی یا در صفحه های کتاب عمرت؟

به راستی او را کجا می یابی و می بینی؟

حالا فقط یک بار!

یک بار او را در خودت بین!

زیرا او فقط در خودت است دلکم!!!

نگاهش کن!

 

به زیبایی تمام لحظاتی است که عاشقانه در انتظارش بودی!!!

+ نوشته شده در  سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:,ساعت 18:36  توسط hamsafar